من امشب آمدستم وام بگذارم
امان از حرف مردم
امان از حرف مردم
که اگر نشسته بودی
چهار طاق کومه مان
درو نمی شد
اینهمه شیب مورب
راست نمی لولیدند
امان از حرف مردم
که اگر قاصدک را می گرفتی
نیم عریان تنت
بی آبرو نمی شد
وتب هوسی
با باران لمست
قندیل می بست
امان از حرف مردم
که اگر عاقلانه نیاشوبد
باد ما را نخواهد برد
من خواب خواهم دید
به تو تجاوز می کنم
همه پلاک ها 12+1 می شوند
گناه ملکه زیبایی
و جمهوری یک فاجعه می شود
و دیگر کسی نخواهد خندید
اگر جایی بخواند
مسدود شد تا اينجا خانه اي ديگر باشد
هر چند مي دانم دوامي نخواهد داشت...
اين وبلاگ دو نويسنده دارد
(من) و (تو)
<<من>>
3 Comments:
sakht...
ruzhaye gheire ghabele hazm.
اگر توانستند جلوي ريزش باران احساس خلق هنرمند را بگيرند...
اگر توانستند با مشت و دشنام حرفشان را به كرسي بنشانند...
اگر...
آنگاه ((روسپي)) ديگر نخواهد نوشت!!!
سلام حاجي.....
خونه نو مبارك....
خونه اي كه پر از درده...دردهاي شنيدني....
پر از شوكران حقيقته...
سالهاست سر ميكشم دردها و حقايق مشتركمان را....
بنويس كه خوش بازگشتي....
Post a Comment
<< Home