.: من امشب آمدستم وام بگذارم











Dec 21, 2006

من امشب آمدستم وام بگذارم

امان از حرف مردم امان از حرف مردم که اگر نشسته بودی
چهار طاق کومه مان
درو نمی شد
اینهمه شیب مورب
راست نمی لولیدند
امان از حرف مردم
که اگر قاصدک را می گرفتی
نیم عریان تنت
بی آبرو نمی شد
وتب هوسی
با باران لمست
قندیل می بست
امان از حرف مردم
که اگر عاقلانه نیاشوبد
باد ما را نخواهد برد
من خواب خواهم دید
به تو تجاوز می کنم
همه پلاک ها 12+1 می شوند
گناه ملکه زیبایی
و جمهوری یک فاجعه می شود
و دیگر کسی نخواهد خندید
اگر جایی بخواند
مسدود شد تا اينجا خانه اي ديگر باشد
هر چند مي دانم دوامي نخواهد داشت...

اين وبلاگ دو نويسنده دارد

(من) و (تو)

<<من>>

3 Comments:

Anonymous Anonymous said...

sakht...
ruzhaye gheire ghabele hazm.

December 21, 2006 at 4:17 AM  
Anonymous Anonymous said...

اگر توانستند جلوي ريزش باران احساس خلق هنرمند را بگيرند...
اگر توانستند با مشت و دشنام حرفشان را به كرسي بنشانند...
اگر...
آنگاه ((روسپي)) ديگر نخواهد نوشت!!!

December 21, 2006 at 11:01 AM  
Anonymous Anonymous said...

سلام حاجي.....
خونه نو مبارك....
خونه اي كه پر از درده...دردهاي شنيدني....
پر از شوكران حقيقته...
سالهاست سر ميكشم دردها و حقايق مشتركمان را....
بنويس كه خوش بازگشتي....

December 22, 2006 at 2:08 AM  

Post a Comment

<< Home