.
.
.
.
.
از همين عبور تا هميشه رخصت
رخصت براي دره هاي فاصله
براي گونه گوني تبعيد ناگزير
رخصت براي ابر خورشيد
آسمان و ماه
رخصت براي ناله تباه آه
رخصت براي هميشه بي جانمان
رخصت براي برگ و كالي سبز حنجره
رخصت براي سكوت
آمدن
رفتن
هراس
....
رخصت براي خستگي روزهاي خوب
رخصت براي شرجي ديوانه بهار
رخصت براي پل براي بادكنك
رخصت براي قبر
رخصت براي اين همه ناديدن و عبور
... رخصت براي شعر عكس يك غروب
.
.
.
.
.
.
ايستاده بر گذرگاه
نشعه بوي خرامال و غلاف زرد موجر
....
راستي شما چند نفر بوديد
!!!!!
هان يادم آمد
....
شما
.....
گذشته ام اين را
......
.
.
.
.
<<روسپي>>